نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجري وتاثير انديشه هاي آنان درتصوير انسان و طبيعت در نقاشيهاي مينياتور
نوشته شده توسط : زپو

 نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجري وتاثير انديشه هاي آنان درتصوير انسان و طبيعت در نقاشيهاي مينياتور


پيشگفتار:

هنر ايران به لحاظ قدمت و زيبايي هميشه مورد توجه محققان بوده است.

هنر ايراني هنري اصيل و سنتي است كه از ديرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در اين راستا آثار هنري به جاي مانده از جمله نقاشيهاي ديواري و سفالها و كاشيها و نقاشيهاي مينياتور كه عموماَ براي زينت بخشيدن به نسخ خطي كاربرد داشته است مهمترين نقش را بازي كرده اند و به راحتي انديشه ها و تفكرات وفرهنگها  و آداب و رسوم ملتي را به نمايش گذاشته اند كه از تمدني ديرپا و قدرتمند برخوردار بوده اند.

پيشينه ملي وعقيدتي كه از ادوار كهن به هنرمندان نگارگر دوران اسلامي رسيده بود با عقايد ديني و الهي اسلام عجين شده و تركيبي موزون پديد آورد كه اگر چه در تمامي عرصه هاي هنر ي شاهد آن بوديم ولي در نگارگري ايراني به كمال اوج و شكوفايي خويش رسيد.

هنرمندان نگارگر با استفاده از نمادها نقوش گياهي انسانها و نقشهاي جامه ها و استفاده از درخشندگي رنگها دنياي ذهني خويش را به عرصه ظهور رساندند و در اين راستا ازظرافت و دقت و مهارت همچون ابزاري قدرتمند براي رسيدن به هدف خود سود جسته اند.

جهت انجام اين پژوهش ابتدا به كتابهاو مجلات مربوط به دوره اسلامي و مينياتور ايران رجوع گرديده و پژوهش به صورت كتابخانه اي انجام شد.


چكيده:

شروع نقاشي ايران را مي توان در نقاشيهاي ديواري ادوار پيش ازتاريخ بويژه دوران پارتيان و ساسانيان جستجو كرد. هنر پارتيان و ساسانيان در ادامه با نقوش كتابهاي مانويان پيوند مي خورد و اين نقاشيها در دوران بعدي, مينياتور ايران را تشكيل مي دهند.

تفكر و انديشه عرفاني واسلامي ازطريق نفوذ در ادبيات به نقاشي نيز وارد مي شود, اين انديشه ها ازديرباز در ايران باستان ريشه داشته است. استفاده از نمادها و سمبل ها و پرهيز از هر نوع طبيعت گرايي تلاشي بوده است براي ساختن دنياي خيالي و مثالي و نمايشي از انديشه هاي الهي.

رساله حاضر پژوهشي است درباره نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجري وتاثير انديشه هاي آنان درتصوير انسان و طبيعت در نقاشيهاي مينياتور.

البته عوامل ديگري از جمله نظام حاكم و عوامل محيطي نيز تاثيري در نحوه ترسيم اين نقاشيها داشته است.

در اين پژوهش سعي شده است ارتباط بين عرفان و مذهب وتاثير آن بر روي هنر, ايجادهنر ديني و نگرش عارفانه هنرمندان نگارگر وتاثير اين نگرش بر روي انسان و طبيعت و نحوه ارتباطي كه بين اين دو درتصاوير برقرار شده است مورد بررسي قرار بگيرد.

 

 

مقدمه:

    نقاشي ايران از جمله هنرهاي طراز اول آسياست. اين هنرداراي معيارها و ضوابط سنتي مشترك با نقاشي هندي، چيني و ژاپني است ولي در حدود حجم خود خصوصياتي خاص و بي همتا دارد.

مرزبندي ها و محدوديتهاي آن روشن و بارز است، ليكن درست به موجب همين مرزبنديها و محدوديتها، اهداف و مقاصد خويش را با انسجامي‌ويژه ، پي جويي كرده است. اصولاَ هنر تصويري را در ايران محدود به نگارگري مي‌دانند مخصوصاَ نگاره هايي كه براي نسخ خطي تدارك ديده شده اند. از آنجا كه بخش اعظم ديوارنگاره ها محو شده اند اما هنوز هم اين نگاره ها ميزاني براي سنجش و ارزيابي است.

نقاشي ديواري از همان ادوار پيشين، براي تزئين كاخها به كار رفته است، اين مطلب از منابع ادبي و ازقطعات بازمانده و مكشوفه ازروزگاران قبل از تاريخ و قبل از اسلام معلوم مي‌شود. نقاشي هاي ديواري كه خارج از مرزهاي واقعي سياسي ايران، ولي در حوزه فرهنگي آن قرار دارد، هنر تصويري دوران قبل از اسلام را تشكيل مي‌دهد. قبل از سده دوم وسوم هجري نمونه اي از آثار نگارگري ايران به دست نيامده است. و فقط قطعاتي از كتابهاي مانويان مكشوفه در تورفان موجود است از اين رو  وقفه اي حدود سه قرن در تاريخ نگارگري ايران به وجود آمده كه اطلاعاتي در خصوص آن در دست نيست. بنابر، اين پي جويي تاريخ هنر نگارگري ايران است كه در قرن دهم پس از نفوذ غرب نقاشي ايراني به آرامي‌از سنت گذشته فاصله مي‌گيرد و در قرون بعدي بي توجه به هنراصيل نگارگري حركتي نورا آغاز مي‌كند.

نگارگري ايراني مانند هر هنر ديگر ايراني، از تفكر و انديشه اسلامي‌و عرفاني بي بهره نيست، انديشه هاي عرفاني در تار و پود هنر نگارگري نيز ريشه يافته اند و اين مرهون نفوذ عرفان در ادبيات داستاني و حماسي مي‌باشد. هنگامي‌كه هنرمند نگارگر به تصوير داستان هاي حماسي و گاه عاشقانه مي‌پردازد از اين انديشه ها غافل نبوده و با جهان بيني خيالي و ماورايي خويش را به تصوير مي‌كشد.

بررسي وآشنايي با جهان بيني و نوع نگرش هنرمندان نگارگر و تفكر آنان كه موجب ايجاد آثاري جاودانه شده است از اهداف اين پژوهش مي‌باشد كه در اين راستا ارتباطي كه نگارگر بين انسان و طبيعت در طي قرن چهارم برقرار كرده است و انساني كه در اين نگاره ها ازقرني به قرن ديگر، دچار تحول و تكامل شده است،  علاوه بر خصوصيات ظاهري، از لحاظ معنايي نيز رشد قابل توجهي يافته كه در اين پژوهش مورد توجه بوده است.

البته نمي‌توان در اين ميان از نقش حكام و افراد متنفذي كه با حمايت يا عدم حمايت از هنرمندان، موجبات رشد و شكوفايي را براي اين قشر از جامعه ايجاد مي‌كردند يا مانع از ادامه پيشرفتشان مي‌شده اند ناديده گرفت. پيش زمينه‌هاي تحقيقي در اين مورد محدود و انگشت شمار بوده است و بيشتر به تحول و خصوصيات ظاهري انسان يا طبيعت بطور مجزا پرداخته است از جمله رنگ آميزي هاي طبيعت و يا نقوشي كه از ممالك ديگر به هنر طبيعت پردازي ايران وارد شده است و يا نوع پوشش و جامه ها و يا مسائلي از اين قبيل.

پژوهش حاضر براساس فرضيات زير انجام شده است:

-         اول اينكه، در بسياري از موارد در يك نگاره اهميت انسان و طبيعت و نحوه نگاه به اين دو ازاهميت يكساني برخوردار بوده كه البته گاهي نگارگر يكي را بر ديگري ترجيح مي‌داده است.

-         براساس تحول فكري و اعتقادات هنرمند جايگاه طبيعت يا انسان تعيين ومشخص مي‌شود، گاهي طبيعت در پس زمينه تصوير، بي توجه باقي مانده، گاهي پويا و شكوفا ترسيم مي‌شود گويي نقشي خيالي است ازبهشت.

-          گاهي انسان برتر از طبيعت است و تمام توجه به اوست و گاهي مانند نقشي از گل و گياه در ميان طبيعت جاي مي‌گيرد و به همان اندازه كه درختي  پرشكوفه جلب نظر مي‌كند او هم خود نمايي مي‌كند.

-         پژوهش حاضر شامل پنج فصل مي‌باشد.

فصل اول

اشاره بر جهان شناسي و درك ارتباط ميان جهان و مبدا داشته و اينكه هنرمند نگارگر چگونه از صورت خيالي تعالي پيدا كرده و مي‌تواند به ساحت متعالي عالم قدس قدم گذاشته و با خلق اثر خود، بيننده را از اين افق حيات و وجود مادي به مرتبه اي متعالي، يعني جهاني مافوق اين جهان جسماني برساند.

فصل دوم

مروري است بر پيدايش و آغاز نگارگري در ادوار مختلف و بررسي آثار و عوامل محيطي و اجتماعي بر اين هنر و نفوذ و تاثير پذيري از ملل ديگر.

فصل سوم

از تجلي مذهب وعرفان در ذات انسان وپيدايش هنر مقدس و نيز سير تصوف در هنر و هم زيستي عرفان و تصوف در نگارگري و سخنوري فرازهايي دارد.

فصل چهارم

به بررسي تاثير عوامل طبيعي در نگارگري دوره ساساني و بيان اين مطلب كه به علت عدم دسترسي به آثار نگارگري قرون اوليه اسلام در ايران، امكان تحقيق و بررسي دقيق آثار اين دوران ميسر نمي‌باشد، مي‌پردازد. از ديگر نكات اين فصل بررسي آثار مكتوب قرون پنجم تا هشتم هجري از جمله پژوهش بر مينياتور هاي سلجوقي يامكتب بغداد و نيز مينياتورهاي ايلخانيان وافزايش اهميت نقش انسان نسبت به طبيعت، تاثير هنرخاور دور بر نقاشي هاي اين دوران، بيان پيشرفت فن تصوير سازي در قرون هشتم توسط جلايريان. معرفي برخي آثار اين دوران و توضيحات مربوط به آثار مذكور و درنهايت نگاه انتزاعي هنرمندان اين دوران به انسان و طبيعت.

فصل پنجم

نگارگري سده هاي نهم و دهم هجري را تحليل نموده و به بررسي اجمالي سه مكتب سده نهم يعني مكاتب شيراز، هرات و تيموري و مشخصات اين سبكها مي‌پردازد. هم چنين به بيان تغيير موضوعات نقاشي اين دوران و ابداعات پديد آمده در نيمه دوم سده نهم هجري ازجمله صحنه هايي نظير چوپاني و كارهاي ساختماني و غيره مي‌پردازد.

از ديگر مطالب نگاهي گذرا به شاهنامه طهماسبي و موضوعات آن و تغيير نگرش هنرمند  و علاقه به تصوير كردن جنبه هاي ناخوشايند زندگي و همينطور معرفي برخي آثار اين دوران وبيان توضيحات مربوطه و درنهايت ذكر  تعبير سهراب از نگارگري ايران.

در بخش آخر و نتيجه  گيري نهايي نوع نگرش هنرمند نگارگر، به فضاي اطراف و رابطه آن با انسان، بررسي شده است. كه اين نگرش بر مبناي انديشه هاي عرفاني است كه در ايران متداول بوده است و درشعر و ادبيات و در نتيجه در نقاشي ايراني نمايان مي‌گردد. اين عقايد كه از ديرباز در انديشه هاي مزديسنايي، زرتشت، ماني و و در نهايت در انديشه مسلمانان تجلي يافته، زمينه مناسبي را براي گسترش در ايران زمين بعد از اسلام پيدا مي‌كند و هنر ديني كه از زمان ماني شروع شده، در هنراسلامي‌شكل جديدي مي‌يابد.

در نگارگري ايران تلاش براي كشف و كاوش بعد سوم، صورت نمي‌گيرد و تاثيرات جو و نور و سايه به فراموشي سپرده مي‌شود. منظره طبيعت هيچگاه آئينه حالت انسان نمي‌شود، برخلاف هنر چيني كه منظره، توضيح ارتباط انسان با جهان مي‌باشد.

انسان مينياتور مورد توجه نگارگر قرار مي‌گيرد و طبيعت تنها بعنوان يك زمينه پذيرفته ميشود و هرگز به خاطر خودش مورد مطالعه قرار نمي‌گيرد. با اين حال منظره سازي درعهد تيموري گسترش مي‌يابد و عليرغم اينكه درسده هشتم هنرمند نگارگر، ظرايف بيشتري را در مورد انسان و طبيعت ترسيم مي‌كند و تجملات ظاهر مي‌گردد. ليكن باز هم انسان موضوع اصلي است و بر طبيعت اطراف خويش سيطره دارد و نگارگر شيفته انسان مينياتور خويش است، به گونه‌اي كه در سده يازدهم، هنرمند به فضاي اطراف بي توجه شده و دنياي پيرامون مانند درخت،بوته و غيره به راستي در تصاوير كمرنگ مي‌گردد.

جهان آگاهي:

  انسان در عمق فطرت خويش، همواره در آرزوي مطلق، بي نهايت، ابديت، ازليت، جاودانگي و خلود، بي زماني، بي مكاني، بي مرزي، بي رنگي، تجرد مطلق،  تقدس، آزادي و رهايي مطلق، نخستين آغاز، آخرين انجام، غايت مطلق، سعادت راستين، حقيقت پاك و بوده است و آن من راستين و اهورايي خويش را با اين معاني ماورايي، خويشاوند مي‌يافته و بدانها سخت نيازمند، و اين عالم كه نسبي است و محدود و عرضي و متوسط و مقيد و زشت و رنج زا وآلوده وسرد وتيره دل وبرده ذليل مكان و زمان و محكوم نقض و مرگ، با اين آرمانهاي شورانگيز، روح بلند پرواز انسان، ناشناس وناسازگار است.

پس اين معاني از كجا در دل انسان افتاده است، اين چشمه هاي شگفت انگيز غيبي- كه همواره در اعماق روح آدمي‌مي‌جوشد- از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟

اين روح بي تاب از اين عطشهاي ملتهب، در اين كوير سوخته اي كه در آن چنين است كه دوبيني و نگراني و عصيان وعشق به گريز، از آغاز، با نهاد اين زنداني بزرگ خاك سرشته شده و در عمق وجدانش اضطراب خانه كرده و از همين نهانخانه است كه جلوه شگفت وغيرمادي اي كه همواره با انسان قرين بوده سرزده است يعني مذهب وهنر.[1]

انسان شناسي ديني، انسان را چون موجودي آسماني بر روي زمين كه به صورت الهي آفريده شده است تلقي مي‌كند و اين تصويري است كه اسلام و مسيحيت وساير تمدنهاي ديني به نحوي از انحا از آدمي‌بدست مي‌دهند. يعني پايه اين تمدن براين اصل استوار است كه انسان موجودي، معنوي است و انسانيت او در حفظ اصالت معنوي است كه در برهه اي از زمان در گذرگاه حيات اين جهاني قرار گرفته است و انسانيت او در حفظ اصالت معنوي و به سبب داشتن مهري است كه خداوند، درعالم معنا بر پيشاني او نهاده است. درجهان بيني اسلامي‌به دورازتجربيات معنوي شرك آلوده مسيحي، عقل و خيال ديني با وحي آسماني كه در قرآن ظاهر شده است، روح تنزيهي و تشبيهي خاص اسلام را متحقق ساخته است.

تجربيات معنوي متفكران اسلامي‌اين تمدن و فرهنگ را با عالم معنوي شرق پيوند مي‌زند و عقل و فلسفه اي كه در جهان بيني اسلامي‌تلألوي تفكر ديني تلقي شده بودند، در عالم اسلامي‌توفيق بيشتري براي جولان پيدا كردند.[2]

فهم علوم اسلامي‌و همچنين فهم هر علم سنتي ديگر بدون توجه به آن جهان شناسي كه شاخه هاي علوم سنتي با آن ارتباطي همچون ارتباط اندامهاي يك موجود زنده به بدن آن را دارند به هيچ وجه ميسر نيست.

علوم سنتي از جهت اعتماد به زبان تمثيل و از جهت مبتني بودن بر طبيعت سلسله مراتبي كيهان و در نظر گرفتن شباهتهايي كه ميان كبير و صغير، وجود دارد و ازجهت اتكاي به عقل كه ظواهر را مي‌شكافد و از حس دليل فراتر مي‌رود و به جوهر باطني آنها مي‌رسد، به اصول و مبادي متافيزيكي وجهان شناسي وابسته است.

طرحهاي جهان شناختي متعدد كه در اسلام پديد آمده و كيهان كه با وحي اسلامي‌تقدس يافته، راههاي گوناگوني است براي اكتشاف ارتباطي كه ميان جهان ومبدأ در ترازهاي گوناگون وجود ممتد از روح تا جان و تا ماده، موجود است.[3]

جهان شناسي اسلام مستقيماَ به اصول وحي اسلامي‌و به آن متافيزيكي كه ازپيام باطني قرآن و تعليمات دروني پيغمير نتيجه مي‌شود، وابسته است. اين جهان شناسي از تعميم علوم فيزيكي يا گسترش فيزيك زميني به مرزهاي جهان مرئي نتيجه نمي‌شود، هيچ ربطي به آنچه در جهان شناسي معاصر از آن بحث مي‌شود ندارد. هدف جهان شناسي اسلامي‌فراهم آوردن بينشي از جهان است كه آدمي‌را شايسته آن كند كه جهان پديده را بشكافد و به حالات برتر وجود خود برسد، علمي‌از قلمرو كيهان بسازد كه همچون نردباني زيرپاي آدمي‌قرار گيرد وحتي آنسوي آن حقيقت ماوراي كيهاني را مشاهده كندكه از همه طرحهاي تجلي كيهاني برتر است.

مقصود از طرحهاي جهان شناختي در اسلام يكي است، و آن ارجاع كثرت است به وحدت. و وجود مقيد به وجود مطلق، و هر آفريده اي از درجه خاص هستي به درجات بالاتر وسرانجام به اسماء و صفات الهي كه منشأ آن غايت همه تجلي كيهاني را مي‌بايد، در آنها جستجو كرد.

عالم خيال و مفهوم فضا در نگارگري ايراني:

  هر گاه امروز صحبت از فضا ميشود، چه فضاي مستقيم فيزيك نيوتوني مطرح باشد، چه فضاي منحني فيزيك نسبيت، مقصود صرفاَ همان عالم زمان و مكان مادي است كه با واقعيت يكي دانسته مي‌شود. امروزه در غرب تصوري از زمان و مكان «غيرمادي و غير جسماني» وجود ندارد و اگر سخني از چنين فضايي پيش آيد آنرا نتيجه توهم بشري دانسته و براي آن جنبه وجودي قائل نيستند.[4]

تصور فلسفه اروپايي از واقعيت، جايي براي فضايي واقعي ليكن غير مادي باقي نگذاشته است، اما هنرتمدنهاي ديني و مخصوصاَ هنر ايراني با يك چنين فضايي سروكار دارد.

عالم خيال در نظر اين متفكران، عالمي‌است روحانيكه از جهت اتصاف به محسوسات شبيه عالم جسماني و از جهت نورانيت شبيه عالم بالاست. از اين رو جهت آن را به «عالم مثالي» تعبير كرده اند وصور محسوس در اين عالم را در سايه‌هاي صور مثالي دانسته اند.

هنرمند با تخيل ابداعي و صورت خيالي و اشارات ورموز، آن نسبت حضوري را كه با حق و حقيقت دارد و مظهر آن قرار گرفته بيان و محاكات مي‌كند و به عبارتي نسبت ميان خويش و عالم وآدم و مبدا عالم وآدم را متمثل مي‌كند.

اگر اين حقيقت و مبدا، خدا و فرشتگان و عالم غيب باشد، هنرمند از صورت خيالي تعالي پيدا مي‌كند و مي‌تواند كنده شود و به ساحت متعالي عالم قدس قدم بگذارد. در اين مقام هنرمند صورت خيالي اش مكاشفه و مشاهده شاهد غيبي است و اين مقام هنرمند اصيل ديني و حكيم انسي است. حكيم انسي وهنرمند ديني كسي است كه با ساحات نوراني روح انساني ومرتبه ملكي و عالي حيات انساني سر و كار پيدا مي‌كند، در حقيقت هنر چنين هنرمندي، هنر روحاني است.

هنري كه با عالم روحاني اتصال پيدا مي‌كند.[5]

اگر در تصوير فضا اتصال وپيوستگي بين اين دو نوع فضا، يعني فضاي عادي وفضاي عالم ملكوت كه آن هم عالمي‌است واقعي و ليكن غير مادي، وجود داشته باشد، نمودار ساختن بعد متعالي فضاي دروني غير ممكن مي‌گردد وديگر نمي‌توان توسط همين آب و رنگ و شكل و صورت كه در دست نقاش است انسان را از فضايي عادي به بعدي متعالي و فضايي ملكوتي ارشاد كرد.

مينياتور ايراني نيز مبتني بر تقسيم بندي منفصل فضاي دوبعدي تصوير است، زيرا به نحوي مي‌توان هر افقي از فضاي دو بعدي مينياتور را مظهر  مرتبه اي از وجود و نيز از جهتي  ديگر مرتبه اي از عقل و آگاهي دانست.

حتي درآن مينياتورهايي كه فضا يكنواخت و منفصل است، نماي مينياتور كاملاَ با خصلت دوبعدي خود از فضاي طبيعي سه بعدي اطرافش متمايز شده است و بنابراين فضا، خود نمودار فضاي عالم ديگري است كه ارتباط با نوعي آگاهي عادي بشري دارد.

قوانين علم مناظر كه در مينياتور ايراني از آن پيروي شده است قبل از اينكه نفوذ هنررنسانس ونيز عوامل داخلي باعث انحطاط آن شود ، همان قوانين علم مناظر طبيعي است كه اصول و قواعد آن را اقليدس و پس از آن رياضيدانان اسلامي‌مانند الهيثم بصري و كمال الدين فارسي تدوين كردند.

مينياتور ايراني در دوران طلايي خود همواره تابع اين قوانين باقي ماند و از اصول اين علم پيروي كرد و برطبق يك نوع واقع بيني كه از خصوصيات دين اسلام است و نيز هنر اسلامي‌، هيچگاه نكوشيد به طبيعت دو بعدي سطح كاغذ خيانت كرده و به طريقي آن را سه بعدي نمايان سازد ، چنانكه با بكاربردن قواعد علم مناظر مصنوعي (Persepective artficials) در مقابل هندسه اقليدسي (Persepectivenatural) هنر دوره رنسانس و دوران انحطاط هنر مينياتور ايراني سطح دو بعدي كاغذ را سه بعدي مي‌نماياند.[6]  

  نقاشي اسلامي‌به ابهام نمي‌پردازد و از قواعد مناظر و مرايا كه نمايش دهنده عمق و نسبت است پيروي نمي‌كند ، همچنانكه به كاربرد سايه و روشنها نيز نمي‌پردازد.  پيروي نكردن نقاشان مسلمان از اصول و قواعد مناظر و مرايا ، از روي عمدبوده است زيرا جز درموارد تصاوير كتب علمي‌مانند كتاب « الاديه المفرده » از ديوسكوريدوس ، يا كتاب البيطره ( دامپزشكي ) اعتقادي به واقع گرايي در نقاشي نداشته اند .

  اين در موردي است كه نقاشي منقول از يك اصل بوده است ، اما درمورد نقل از يك اصل ، نقاشان مسلمان به دگرگونه سازي متوسل مي‌شدند .[7]

به هر تقدير جلوه گاه حقيقت در هنر، همچون تفكر اسلامي، عالم غيب و حق است، به عبارت ديگر. حقيقت ازعلم غيب براي هنرمند متجلي است و به همين جهت، هنر اسلامي‌را عاري از خاصيت مادي طبيعت مي‌كند.[8]

با پيروي كامل ازمفهوم منفصل و گسسته از فضا، مينياتور ايراني توانست سطح دوبعدي مينياتور را مبدل به تصويري ازمراتب وجود سازد و موفق شد بيننده را از افق حيات عادي و وجود مادي و وجدان روزانه خود به مرتبه اي عالي تر از وجود و آگاهي ارتقا دهد و او را متوجه جهاني سازد، مافوق اين جهان جسماني ، لكن داراي زمان و مكان و رنگها و اشكال خاص خود، جهاني كه در آن حوادث رخ مي‌دهد لكن نه به شكلي مادي.

همين جهان است كه حكماي اسلامي‌و مخصوصا ايراني آن را عالم خيال و مثال يا علام صور معلقه خوانده اند.[9]

دكتر هانري كربن مي‌گويد :

« وقتي بخواهيم ، جهاني را با چشمه هاي زاينده و گياهان و ابرها و عوامل ديگرش ، كه داراي نيروهاي شگرف و انوار مقدس است ،‌ نقاشي نماييم ،‌ اين چنين جهاني نخواهد توانست به شيوه نقاشي تصويري طبيعت ساز  نمايش داده شود بلكه در اين زمينه به سراغ هنري مي‌رويم كه از هر جهت با دنياي نمادها سر و كار داشته باشد ، يا به عبارت ديگر لازمست چنين مناظري را با توسل به شيوه‌هاي سمبيلك ( symbolique ) بنگاريم .

همانند مظاهر زميني خلقت به هنگامي‌كه « منظره خورنق » به وسيله روان آدمي‌به پندار آيد ، اين توجه از زمين خاكي ، سرزميني آسماني مي‌آفريند كه مظهري از منظره بهشت به شمار مي‌آيد.

از اين جهت لازم خواهد بود . در اينگونه نقاشيها ، تمامي‌عوامل مقدس اين تجلي ، گردآوري شود و در قالب نمادهاي پاك و خالص به صورت طبيعتي نو آفريده ، نگاشته شود . »[10]

اما قوه تخيل كه به منزله آينه عالم ملك و ملكوت و جمع اين دو است ،‌ اگر با عالم ملكوت خود را مواجه ببيند، بي‌واسطه آن را منعكس مي‌كند و اگر با عالم ملك تماس پيدا كند ،‌ به واسطه حس ، تعلق خاص با آن پيدا مي‌كند كه صور خيالي ملكي مظهر اين تعلقند.

بنابراين اگر انسان قطع تعلق از عالم مثال و ملكوت پيدا كرد ، خيال او آينه عالم ملك خواهد شد . هنرمند با اين خيال ديگر ملك را از منظر ملكوت نمي‌بيند.

حال آنكه صورت خيالي هنرمند  اصيل و ديني به عالم ملكوت تعلق پيدا مي‌كند و زمان و مكاني كه براي او در پرده خيال منقش است و سپس در نقاشي يا معماري و شعر ابداع مي‌شود در حقيقت محاكات زمان و مكان ملكوتي مي‌شود، او ملك را نيز از منظر ملكوت و در پرتو آن مشاهده مي‌كند.[11]

نگرش به انسان و طبيعت در نگارگري ايراني:

نقاشي ايراني يا مينياتور ، تجسم و خلق هر چه بيشتر زيبايي هاي است كه در خيال روشن هنرمند نقش مي‌بندد.

هنرمند مينياتور عصاره لطف و زيبايي آنچه را كه در طبيعت مي‌بيند و احساس مي‌كند به ياري اصول بسيار دقيق و حساس و ويژه اين هنر مجسم مي‌كند .

حركات خطوط و تلألو رنگها و آزادي عمل و دامنه وسيع خيال ، اين امكان را به هنرمند مي‌دهد تا در بوجود آوردن زيبايي ها و بيان احساس به دلخواه خود با توجه به مهارت و قدرتي كه در نتيجه سالها تمرين و كوشش در گنجينه انديشه و فكر و پنجه هاي او بوجود آمده اثر گيرا و شكوهمند بوجود آورد.

آنچه در خلق مينياتور مهم است خلاصه و ساده كرده طبيعت و زيبا نمودن فرم هاست . بطوري كه در يك اثر هنري تجلي خطوط ،‌‏ فرم هاست ، بطوري كه در يك اثر هنري تجلي خطوط ،‌‏ فرم ها و حالات و رنگها در تركيب كلي و در جزئيات همه زيبا و چشم نواز باشند .

هنرمند راستين در شناخت ماهيت و كيفيت تمام اشياء ـ حيوانات ـ نبايات ، احاطه و تسلط كامل دارد و چنان با روحيات مختلف انساني و فلسفه رواني انسانها آشناست كه مي‌تواند بلافاصله پس از درك و احساس در مرحلة خلق، با دستي به رهبري عقل و عقلي در اختيار احساس، موضوع و اثر مورد نياز را به راحتي ، صحيح و خيالي طراحي كند.[12]

تركيب بندي مونومنتال (Monumental) و آرام ، بخصوص آنگونه تركيب بندي كه بر پيكره يا گروهي از پيكره هاي انساني متمركز است ، در نقاشي ايراني معمولا يافت نمي‌شود.

نبودن چنين تركيب بندي هايي در نقاشي ايراني ، اساساً بدين دليل است كه نقاشي ايراني از مفاهيم مذهبي سخت ، جدا نگاهداشته شده است ،‌ ولي همانطور كه...

خرید و دانلود  نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجري وتاثير انديشه هاي آنان درتصوير انسان و طبيعت در نقاشيهاي مينياتور






:: برچسب‌ها: رایگان , دانلود , مقاله , تحقیق , پروژه , نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجري وتاثير انديشه هاي آنان درتصوير انسان و طبيعت در نقاشيهاي مينياتور , نقاشيهاي مينياتور , هنر و ادبیات , مقاله هنری , ورد , word , نقاشی , گرافیک ,
:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 29 مرداد 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: